سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا عاشقتم
 

با اینکه چندمین باره میخونمش...اما بازم اشکم میاد... ما آدما بعضی وقتا چقدر بد میشیم... خدایا ما رو ببخش...مامان دوستت دارم..غلط کردم همش بداخلاق و بی حوصله بودم... فدات شم مامان مهربونم.... خدایا به مامانم سلامتی بده ....  

 

 

 

 

فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن


اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم


اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم


اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم


برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین نشو اگر بارها و بارهای مطلبی را برای من تعریف میکنی


وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن، زمانی را به یاد بیاور که مجبور میشدم با هزار و یک بهانه تو را وادار به حمام کردن کنم


وقتی بی خبر از پیشرفت ها و دنیای امروز، سئوالاتی می کنم با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر


وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی، حافظه ام یاری نمی کند، فرصت بده و صبر کن تا بیاد بیاورم، اگر نتوانستم بیاد بیاورم عصبانی نشو، برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن ، که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است


وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده … همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی


وقتی نمیخواهم چیزی بخورم مرا وادار نکن من خوب میدانم که کی به غذا احتیاج دارم


روزی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم همیشه بهترین چیزها را برای تو میخواستم و همواره سعی کردم بهترین ها را برای تو فراهم کنم


از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو تو باید مرا درک کنی


یاریم کن، همانگونه که من یاریت کردم ان زمان که زندگی را آغاز کردی


زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم زنده بمانم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو … روزی خود خواهی فهمید


کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو، این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم 

 

 

 

 

به نطرتون این آقا الآن کلاس و آبرو و چه میدونم این چیزا حالیشه؟؟؟ واقعا بعضیامون چرا مادرامونه ول میکنیم توی سالمندان؟ یکم خجالت بد نیست نه؟؟ اون موقع هایی که بوی گند میدادی ی..مامانت وسط مهمونی میبردت توی یه اتاق زود عوضت میکرد و یادت رفته نه؟؟ حالا خجالت میکشی  بگی مامانم خودشو خیس میکنه و برم عوض کنم؟؟ خب تو پیرش کردی ... 

مامان..منو ببخش....خدایا شکرت

 

خدایا ...دل همه مادر هارو شاد کن....توی این ماه رمضونی به همه بچه ها سلامتی بده...خدایا....مادر هارو سلامتی بده... خدایا هیچ مادرو پدری رو به خاطر بی پولی جلوی بچه هاشون شرمنده نکن...خدایا ....انشالا همه سفره ها باز باشه و همه سفره ها رنگی باشه... خدایا به امید تو...خدایا به امید اومدن امام مهدی انشالا.....

خدایا شکرت

 

عاشقتم یا الله   .


[ سه شنبه 92/4/25 ] [ 11:12 عصر ] [ فرزانه ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 28410